شهلا زرلکی- نویسنده و منتقد ادبی |
خانم زرلکی، از ادبیات زنانه و مردانه گفته است و دنیا و زبان و نگاه متفاوت آنها و اینکه زنانه یا مردانه بودن یک اثر، ویژگی آن است و ربطی به ارزش ادبی آن اثر ندارد:
اینکه یک داستان جنس زنانه دارد یا نه ربطی به ارزش ادبیاش ندارد. زنانه بودن که میگوییم فقط یک ویژگیست. مثل خیلی ویژگیهای دیگر. نه خوب است نه بد. یک ویژگی است مثل ویژگیهای ژانری. وقتی پای ارزشگذاری و نمره دادن وسط است این که به زنانگی و مردانگی امتیاز بدهیم غلط است. این فقط یک ویژگی است که در کار تأویل و تحلیل یک اثر به کار میآید نه اینکه در داوری دربارهی یک داستان بگوییم چون زنانه است برتر است یا چون مردانه است بهتر است. طبیعی است که خواننده در خوانش اولیه، چندان درگیر زنانه - مردانه نیست. این تقسیمبندیها مربوط به خوانش ثانویه و رویکردهای تحلیلی است.
او دربارهی تاثیر سانسور بر کارهای داستان نویسیاش میگوید:
سانسور، مقولهای اجتماعی و فرهنگی است. سانسور با جان و روح یک جوان ایرانی آمیخته است. ربطی به ادبیات ندارد. تربیت اجتماعی در جامعه ایرانی در سی سال گذشته به گونهای بوده که آدمها فارغ از جنسیت، دچار دوگانگیهای وحشتناکی هستند. تماشای این دوگانگی نیازمند مطالعه و تأمل زیادی نیست. لازم نیست جامعهشناس باشی یا روانشناس. شما نگاهی به رفتارهای اجتماعی دور و برتان بیندازید کافی است به عمق و گستردگی دوگانگی پی ببرید.
شهلا زرلکی، این دوگانگی را «محصول تفکر حاکم و تربیت اجتماعی» میداند که متعلق به دورهی فلان وزیر و بهمان معاون ارشاد نیست و قبل از اینکه «سانسورمان» کنند، خود، دست به کار سانسور خود میشویم چرا که «میان درون و برون این آدمها یک دیوار بلند وجود دارد. دیواری که معمار ماهر آن نظام فرهنگی و تربیتی حاکم است.»
من امروز وقتی دستم را روی کلیدهای کامپیوترم میگذارم یک خانم ناظم چادری بی آن که خودم خبر داشته باشم، دستم را هدایت میکند که همه چیز را نگویم. چرا وقتی داستان صابون گلنار را مینویسم حواسم هست زیادی بدنهای برهنه را توصیف نکنم؟متن کامل مصاحبه را در رادیو زمانه بخوانید.
ما در این سال سی، یاد گرفتهایم هر حرفی را نباید جلوی دیگران زد. نباید توی خیابان با هر کسی راست راست راه رفت و خندید، چون آدم را میگیرند میبرند توی پاسگاه و ادارهی نکیر و منکر (منکرات) و زندان. پس حرفهای پنهانی را باید در خانه زد. همین طور در این سالها پیش آمدهایم تا رسیدهایم به اینجا. اینجا که وضعیت امروزمان است. تسلیم وضع موجود، منفعل، خسته، ناامید، تسلیم هر فرمانی که از بالا برسد، بدبین به همدیگر، متوهم و آرمیده در خانههای امن و آراممان و ترسخورده... ترسخورده...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر