۱۳۸۹/۰۶/۰۳

سانسور، پدیده‌ای دولتی یا مقوله‌ای اجتماعی-فرهنگی؟

شهلا زرلکی- نویسنده و منتقد ادبی
رادیو زمانه، با خانم شهلا زرلکی، نویسنده و منتقد ادبی گفتگویی کرده است.
خانم زرلکی، از ادبیات زنانه و مردانه گفته است و دنیا و زبان و نگاه متفاوت آنها و اینکه زنانه یا مردانه بودن یک اثر، ویژگی آن است و ربطی به ارزش ادبی آن اثر ندارد:
اینکه یک داستان جنس زنانه‏ دارد یا نه ربطی به ارزش ادبی‏اش ندارد. زنانه بودن که می‏گوییم فقط یک ویژگی‏ست. مثل خیلی ویژگی‏های دیگر. نه خوب است نه بد. یک ویژگی است مثل ویژگی‏های ژانری. وقتی پای ارزش‏گذاری و نمره دادن وسط است این که به زنانگی و مردانگی امتیاز بدهیم غلط است. این فقط یک ویژگی‏ است که در کار تأویل و تحلیل یک اثر به کار می‏آید نه اینکه در داوری درباره‌ی یک داستان بگوییم چون زنانه است برتر است یا چون مردانه است بهتر است. طبیعی است که خواننده در خوانش اولیه، چندان درگیر زنانه - مردانه نیست. این ‏تقسیم‏بندی‏ها مربوط به خوانش ثانویه و رویکردهای تحلیلی است.

او درباره‌ی تاثیر سانسور بر کارهای داستان نویسی‌اش می‌گوید:
سانسور، مقوله‏ای اجتماعی و فرهنگی است. سانسور با جان و روح یک جوان ایرانی آمیخته است. ربطی به ادبیات ندارد. تربیت اجتماعی در جامعه ایرانی در سی سال گذشته به گونه‏ای بوده که آدم‏ها فارغ از جنسیت، دچار دوگانگی‏های وحشتناکی هستند. تماشای این دوگانگی نیازمند مطالعه و تأمل زیادی نیست. لازم نیست جامعه‏شناس باشی یا روانشناس. شما نگاهی به رفتارهای اجتماعی دور و برتان بیندازید کافی است به عمق و گستردگی دوگانگی پی ببرید.

شهلا زرلکی، این دوگانگی را «محصول تفکر حاکم و تربیت اجتماعی» می‌داند که متعلق به دوره‌ی فلان وزیر و بهمان معاون ارشاد نیست و قبل از اینکه «سانسورمان» کنند، خود، دست به کار سانسور خود می‌شویم چرا که «میان درون و برون این آدم‏ها یک دیوار بلند وجود دارد. دیواری که معمار ماهر آن نظام فرهنگی و تربیتی حاکم است.»

    من امروز وقتی دستم را روی کلیدهای کامپیوترم می‏گذارم یک خانم ناظم چادری بی آن که خودم خبر داشته باشم، دستم را هدایت می‏کند که همه چیز را نگویم. چرا وقتی داستان صابون گلنار را می‏نویسم حواسم هست زیادی بدن‏های برهنه را توصیف نکنم؟
    ما در این سال سی، یاد گرفته‏ایم هر حرفی را نباید جلوی دیگران زد. نباید توی خیابان با هر کسی راست راست راه رفت و خندید، چون آدم را می‏گیرند می‏برند توی پاسگاه و اداره‌ی نکیر و منکر (منکرات) و زندان. پس حرف‏های پنهانی را باید در خانه زد. همین طور در این سال‏ها پیش آمده‏ایم تا رسیده‏ایم به اینجا. اینجا که وضعیت امروزمان است. تسلیم وضع موجود، منفعل، خسته، ناامید، تسلیم هر فرمانی که از بالا برسد، بدبین به همدیگر، متوهم و آرمیده در خانه‏های امن و آراممان و ترس‏خورده... ترس‏خورده...
متن کامل مصاحبه را در رادیو زمانه بخوانید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر