۱۳۸۹/۰۵/۲۵

محمد نوری زاد: در دوره‌ رهبری سیّدعلی، قانون و تن سپردن مسئولان به قانون خوار شد

نوری زاد که این نامه را در وبسایت شخصی‌اش و با عنوان «آخرین نامه» منتشر کرده است، می نویسد: خدایا، در دوره‌ی رهبری سیّدعلی، قانون، و تن سپردن مسئولان به قانون، خوار و خفیف شد. خواص، از قانون، نردبانی برای بالا رفتن از فرصت‌ها پرداختند. یک فلک‌زده بی‌نشان، بخاطر یک میلیون بدهی، به زندان حکومت می‌افتاد، اما رییس‌جمهور مطلوب او، و معاون اول رییس‌جمهور، و برخی از وزرا و مدیران دولتی او، با میلیاردها اختلاس و کلاشی، در ماراتن فریب مردم، دکمه‌های بیخ گلو را به رخ می‌کشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم می‌خندیدند.
او پیش از این به دلیل نامه هایی که خطاب به آقای خامنه ای، رهبر ایران نوشته بود، بازداشت و زندانی شد.
نوری زاد، در این «آخرین نامه»‌ زمان «حسابرسی» را به تصویر کشیده است که گروهی به طرفداری از آقای خامنه‌ای و گروهی دیگر به دادخواهی، لب به سخن می‌گشایند.
راضیان می‌گویند:
    خدایا، ما شاهد بودیم که سیّد علی خامنه‌ای، سخنوری شجاع و نترس و صاحب نفوذ بود. ما را در همه حال به تقوای الهی دعوت می‌نمود. صدای خوشی در نماز داشت. در زمان دراز رهبری او، کشور ما گرچه درفقر و فساد ریشه‌داری دست و پا می‌زد، همزمان اما از سلول‌های بنیادین به شلیک موشک‌های یک و دو و سه‌ی شهاب، و از آنجا به غنی‌سازی اورانیوم، و از آنجا به پرتاب ماهواره‌ی امید، و حتی به پیروزی حزب‌الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه بر اسراییل دست یافت. ما ای خدا، در زمان رهبری او، از انزوای فقر به در آمدیم و به نوا رسیدیم.
نوری زاد از باب دوستی و رفاقت، و از باب آرزو کردن فردایی نیک برای رهبری، گوشه‌ای از شکوه‌های میلیون‌ها ‌نفر از کسانی را که پنهان و آشکار حقشان ضایع گشته است، برای رهبری می‌نویسد.
نوری زاد، این افراد را گروه‌های مختلفی می‌داند که از «خودی و غیر خودی» کردن آقای خامنه‌ای،‌ آلوده شدن جو جامعه به «لایه‌های تودرتوی خوف و هراس»، امن بودن موافقان رهبر، «خوار و خفیف» شدن قانون، فراگیری «اعتیاد و بی‌کاری»، رایج شدن فرهنگ «ریا و چاپلوسی و دروغ و مسئولیت‌ناپذیری مردم و مسئولان»، «بر سر کار بودن ناشایستگان و نالایقان» به جای نخبگان، به خاک افتادن «حیثیت قضا و قضاوت» و غیره، از سیّد علی خامنه‌ای، به پروردگارشان شکایت می‌کنند.
نوری زاد از قول گروهی می‌نویسد:
    خدایا، در دوره‌ی رهبری سیّدعلی، قانون، و تن سپردن مسئولان به قانون، خوار و خفیف شد. خواص، از قانون، نردبانی برای بالا رفتن از فرصت‌ها پرداختند. یک فلک‌زده بی‌نشان، بخاطر یک میلیون بدهی، به زندان حکومت می‌افتاد، اما رییس‌جمهور مطلوب او، و معاون اول رییس‌جمهور، و برخی از وزرا و مدیران دولتی او، با میلیاردها اختلاس و کلاشی، در ماراتن فریب مردم، دکمه‌های بیخ گلو را به رخ می‌کشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم می‌خندیدند. در کشورهای کافر دنیا، عدالت ناشی از قانون، حتی به رییس‌جمهور و دولت و بزرگان آن کشور می‌پرداخت و به محض تشخیص خطا، آنان را از بلندای قدرت به زیر می‌کشید. اما در کشور ما، قانون و قضا، به طنزی بدل شد که جز شوخی از آن چیزی مستفاد نمی‌شد. ظاهرا همگان، و بویژه بزرگان، راه‌های گریز و دور زدن قانون را به خوبی دریافته بودند و دلیلی برای هراس از گرفتاری نداشتند. آنچنان که گویا جمعی از قاضیان به رشوه، و جمعی به نابخردی، و جمعی به انتشار نکبت در دستگاه قضا مامور شده بودند. و در آن میان، از دست قاضیان صادق و قلیل نیز کاری ساخته نبود. اوج فلاکت دستگاه قضا آنجا پا گرفت که روحانی خالی‌الذهنی چون صادق لاریجانی به حکم سیدعلی بر مسند قاضی‌القضاتی کشور نشست. وی، نیامده آستین‌ها را بالا زد و گوش بفرمان شد و هرچه را که ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران امنیتی به او دستور فرمودند، در دستور کار خود قرار داد و برای اولین بار در تاریخ قضا و قضاوت، به خلق جرم‌هایی مبادرت ورزید که از فرط سستی، کودکان را نیز به خنده وا می‌داشت. اما همین جرم‌های خنده‌دار، باعث شد که با امضای این شیخ قضاوت نکرده و قضاوت ندیده، ناگهان صدها مرد جوان و پیر و زن و دختر به زندان‌های انفرادی و شکنجه در افتادند.
نوری زاد آروز می‌کند که ای کاش رهبری، او را فرامی‌خواند و نوری زاد از ضربه‌های مرگ بر در خانه‌ی رهبری می‌گفت که این ضربه‌ها «بر خانه‌ی دل من و شما نواخته می‌شود ولی شما نمی‌نشوید»:
    رهبر گرامی! کامتان شیرین. اگر که، از مطالعه‌ی این نوشته کامتان تلخ شده است. ما به همگان، و حتی به کودکانمان آموخته‌ایم: دوستی در صداقت است، گر چه تلخ. اگر مرا بنا بر چاپلوسی و فریب بود، شما را با الفاظی نرم و سراسر مداحانه می‌ستودم. اما چه کنم که هنوز شما را دوست دارم و به نام نیک شما در پهنه‌ی تاریخ این سرزمین، سخت مشتاقم. آرزو دارم در این روزهای پایانی عمر، نام نیکی از خود به یادگار گذارید و خطاهای رفته را به سامان خویش باز آورید. فردا، مردم از ما که بی‌نشان و بی‌آوازه‌ایم، هیچ نخواهند گفت، اما از شما، به محافل مردمان، سخنان فراوانی راه خواهد یافت.
    رهبر گرامی،
    اگر پرسش شما این است که از کجا می‌توان آغاز کرد، پاسخ می‌دهم: به یک دستور شریف شما همه‌ی زندانیان بی‌گناه ما به آغوش عزیزان خویش باز می‌گردند. این همان بارقه‌ی پربرکتی است که امید بارش آن را به شما دل بسته‌ایم. مابقی راه را خود خدا پیش روی شما خواهد گشود. و من، نام نیک شما را می‌بینم که مردمان ما با غرور بر زبان می‌آورند و بدان مباهات می‌کنند. یا علی!
منبع : جرس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر