۱۳۸۹/۱۱/۱۰

تفاوت جنبش سبز با جنبشهای اعتراضی مصر و تونس

اعتراضات در تونس پس از یک ماه به نتیچه رسید و رئیس جمهور این کشور پس از بیست وسه سال تک تازی بر اریکه قدرت مجبور به ترک کشور شد. در ادامه این اعتراضات، این بار مخالفان مبارک در مصر بودند که پرچم اعتراض را برافراشته و به خیابان ها آمدند و به نظر نمی رسد پایه های حکومت مبارک بتواند شدت این تنش به وجود آمده را تحمل کند.
نگاهی به رفتار مبارک در چند روز اخیر نیز گواه این مطلب است که دیکتاتورها همه تنها یک نسخه برای حل بحران می دانند و آن استفاده از نیروهای مزدور و سرکوب است.
در صورتی که جامعه مصر بپذیرد که اصلاحات وعده داده شده محقق خواهد شد، به لحاظ ساختار غیردموکراتیکی که همه این سالها بر جامعه حکم فرما بوده است، اعمال حداقل تغییر در فضای سیاسی و اجتماعی مصر می تواند راهگشایی اصلاحی به سوی کسب حقوق معوق مانده ملت باشد که نهایت آن نیز بر کناری مبارک خواهد بود.
این تحولات در دیگر کشورهای خاورمیانه نیز در حال شکل گیری است و با فروریختن سنگر هر کدام از دیکتاتورها، شدت و توان بیشتری می گیرد.
دولت ایران نیز ناگزیر از همراه شدن با این موج است چرا که در ظاهر می تواند وجهه ای غیر استبدادی در دفاع از آزادیخواهی مردم منطقه از خود نشان دهد، اما در واقع، شاید این سران حکومت اسلامی ایران هستند که بیش از دیگران نگران پیامدهای تحولات امروز خاورمیانه باشند.
جامعه امروز ایران در سینه خود ظرفیت اعتراضی را نگه داشته که به گفته همه کارشناسان و ناظران، پتانسیلی بیشتر از جریانات اعتراضی در کشورهای عربی را داراست. از طرفی این پتانسیل اعتراضی با سرکوب صورت گرفته، گرچه در سطح فروکش کرده است اما در عمق همچنان سوزان باقی مانده است.
در کنار اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات، اتفاقات اخیر کشورهای عربی خاورمیانه، با توجه به قیاس و تقابل چند صد ساله فرهنگ پارسی در برابر فرهنگ عربی منطقه به منظور حفظ استقلال فرهنگ ایرانی از همسایگان خود، بانی گفتمانی از سر سرخوردگی ملتی شده که خود را سرمنشاء بسیاری از تحولات سیاسی در جهت اسقرار دموکراسی در منطقه می داند.
اینکه " چرا تونس تونس! ایران نتونس؟" در واقع ریشه در همین تفابل و قیاس کهنه دارد. ایرانیان به خاطر سرپوش گذاشتن بر ناکامی های خود در مقابل هجوم اعراب و همچنین مبارزه با تحقیرهای تاریخی صورت گرفته توسط این قوم، همواره ریشه های تاریخی خود را عاملی برای مقابله به مثل با فرهنگ عربی قرارداده است. در آن سو نیز گفتمان پان عربیسم همواره با عجم خواندن ملیت پارسی در واقع نوعی از برتری بینی را در دیالوگ فرهنگی خود پیاده کرده است.
در چنین شرایطی، جامعه به شدت نیازمند واکنشی از سوی نخبگان و رهبران جنبش اعتراضی خود می باشد. در واکنش به این خواست جامعه، دیروز میر حسین موسوی، در اطلاعیه ای نقطه آغازین اعتراضات در مصر و تونس را در تظاهرات چند میلیونی روزهای 25، 28و 30 خرداد دانست .
تاثیر پذیری جوامع مختلف از تحولات اجتماعی جوامع دیگر، اتفاقی نادر در تاریخ بشری نیست همانطور که ملی شدن صنعت نفت ایران بر ملی کردن کانال سوئز بی تاثیر نبوده است.
اما آنچه که امروز جامعه ایران به آن نیاز دارد یادآوری اصل و نقطه آغاز این تحولات نیست، امروز جامعه ایران به امید نیاز دارد.
گذشته از همه کج فهمی های فرهنگی نسبت به برتری قومی و نژادی و با توجه به همین اتفاقات یک سال و نیم گذشته که به گفته موسوی سرمنشاء اعتراضات در منطقه می باشد، سئوال جدی آن است که امروز جوامع عربی برای تغییر دادن نظام های دیکتاتور خود قیام نموده اند و یکی بعد از دیگری به پیروزی می رسند. پس چرا جنبش اعتراضی مردم ایران نتوانست با آن پشتوانه و پتانسیل به پیروزی دست یابد؟
مقایسه جامعه امروز مصر با جامعه ایران، نه تنها نشان از تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی ندارد، بلکه به عنوان جامعه در حال گذار از سنت به سوی مدرنیته، شباهتهای فراوانی با جامعه امروز کشورمان دارد. تعداد بالای کاربران اینترنت، شکاف شدید طبقاتی، وجود ساختار حکومتی ناکارآمد و بروز نسل نویی از جوانان که به مراتب جلوتر از جامعه واپسگرای خود حرکت کرده و خواهان پویایی هر چه بیشتر جامعه در فضایی آزاد می باشند. لذا از اتفاقات اخیر نمی توان نتیجه گرفت که جوامع مصر یا تونس آزادی خواه تر از جامعه ایران هستند.
باید به یاد داشت که اعتراضات مردم مصر ویا تونس با محوریت تغییر ساختار حکومت انجام گرفته، در یکی پس از پیروزی هنوز اعتراضات برای کسب مطلوب ادامه دارد و دیگری هنوز در میانه راه. چیزی که در جامعه ایران چندان بر سر آن اشتراک نظری وجود ندارد. بخشی از بدنه جنبش سبز اصلاح پذیری حکومت جمهوری اسلامی را غیر ممکن میدانست و بخشی متمایل به رهبری جنبش، هنوز ساختارقانونی را اصلاح پذیر تصور می نمود.
این تفاوت در خواست ها، به تدریج تفاوت در روش مبارزه را نیز دامن زد. اصرار به حفظ منش نافی خشونت و برخوردهای شدید حکومت با معترضان در خیابان، به ناچار بدنه جنبش سبز را از حضور در خیابان منصرف کرد تا روشهای کم هزینه تری را جایگزین مبارزات خیابانی خود نماید.
در کنار این تفاوت ها، نقش رهبری جنبش نیز در شرایط حساس نظیر 22 بهمن 88 و 25 خرداد 89، جای انتقاد و بحث دارد.
اما با همه این اوصاف، در حال حاضر قضاوت در مورد آینده اعتراضات، چه در ایران و چه در جوامع عربی دشوار است. باید دید جنبشی منافی خشونت می تواند اصول دموکراسی را در جامعه اش حاکم کند یا خیزشی یکباره و توده ای، که می تواند جواب خشونت را با خشونت بدهد، قادر خواهد بود خواست ملت خود را به حاکم تحمیل کند؟
باید انتظار کشید ودریافت وجود رهبری از پس مردم شرایط را برای احقاق حقوق ملت فراهم خواهد کرد یا حضور رهبری در جلوی صف معترضان؟!!!
آنچه مسلم است، سقوط دیکتاتور حتمی است، فقط زمان هر کدام می بایست برسد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر