۱۳۸۹/۱۱/۰۴

کماء سیاسی اصلاح طلبان - اقتدارگرایان و فرصت انتخابات 92

فضای سیاسی ایران همچون آسمان پایتختش غبارآلود است. این تعبیری کلی و تمثیلی دقیق از شرایط سیاسی حاکم بر ایران است. سیاست سرکوب و ایستادگی در مقابل معترضان و کوتاه نیامدن از مواضع ، که از وقایع پس از انتخابات برای اداره کشور برگزیده شده در نقطه بحرانی از عملکرد خود قرار گرفته است. بسط این روش به مناسبات بین المللی و به خصوص در مذاکرات پرونده هسته ای، در آخرین مرحله از مذاکرات که در ترکیه برگزار شد، برای نمایندگان ایران شکست به ارمغان آورده و دنیا مصمم تر از قبل به سوی تحریمهای بیشتر پیش خواهد رفت.
خوابهای اقتدارگرایان برای مسلط شدن به تمامی ارکان سیاسی و اقتصادی کشور هنوز کاملا تعبیر نشده است و با وجود همه تلاشها جهت ایجاد فضای امنیتی، اعتراض در سطوح مختلف جامعه همچنان ادامه دارد.
رهبران مخالف دولت با همه فشارها و هجمه تبلیغاتی دولت و صدا و سیمای دولتی، به حضور هر چند کمرنگ خود در جامعه ادامه می دهند.
هر چند که این حضور و آن جنبش اعتراضی دیگر چندان نمود خارجی ندارد اما پتانسیل و توان بالقوه خود را افزایش داده است به طوری که تنها مصاحبه ای اینترنتی با آقای کروبی ، در مورد تلاشهای صورت گرفته در روزهای منتهی به 9 دی ماه امسال جهت ایجاد شرایطی برای دستگیری و محاکمه سران جنبش سبز، همه آمال و آرزوهای حامیان دولت را به محاق سکوت برد.
از طرفی نیز در طیف اصلاح طلب هیچ استراتژی و راهکار کوتاه مدت و یا بلند مدتی برای حضور دوباره در عرصه سیاسی و ادامه حیات سیاسی این جریان دیده نمی شود.
شروطی نظیر آنچه آقای خاتمی به عنوان کف خواسته های جریان اصلاح طلبی برای حضور در انتخابات مجلس مطرح می کنند، گرچه نشان از عقلانیت نهفته در رفتار اصلاح طلبی دارد، اما پیش از هر چیز نیازمند قدرتی است که طرف حکومتی را در پشت میز مذاکره بنشاند. قدرتی که اگر چه در یک سال پیش از این میشد متصور شد، اما در شرایط فعلی، حداقل برای اصولگرایانی از جنس جنتی و حامیان دولت قابل درک نیست.
این شرایط، عدم جهت گیری درست نیروهای طرفین برای وارد آوردن ضربه کاری و نهایی به یکدیگر را تداعی می کند.
در این شرایط طرفین بلاتکلیف ، اقدامات آتی خود را منوط بر نوع عملکرد طرف مقابل برنامه ریزی خواهند کرد. با این تفاوت که جبهه اعتراضی در شرایط کنونی ایران چندان توان و یا فرصت کنشهای عیان و خیابانی را ندارد.
هر دو گروه به شدت از نداشتن راهکاری مناسب برای تغییر این فضا آسیب پذیر گشته اند. هواداران سبز اگر نگوییم که ریزش نموده اند اما به دلایل مختلف منفعل گشته اند و هزینه برای مبارزه را، به اتخاذ روشی موثر و نتیجه بخش حواله می دهند و از آن سوی نیز عقبه اقتدارگرایان، سردرگم از رفتار سران حکومت و دولت اند که اگر با زور چماق و اسلحه آنان اعتراض فرونشست پس چرا آن سنگر آخر(دستگیری و محاکمه رهبران جنبش سبز) را نمی زنند؟
سران دولتی تلاش می نمایند با صرف هزینه های سنگین به منظور تقویت شرایط امنیتی و تحمیل فشاراقتصادی و روانی بر دوش جامعه این سطح از اعتراض موجود در بدنه جامعه را کنترل کنند و از آن طرف نیز رهبران جنبش سبز تلاش می کنند تا صدای خود را به گوش جامعه برسانند.
در این شرایط آنچه که بدنه جنبش سبز را تهدید می کند به مراتب بیشتراز آن چیزی است که ممکن است بدنه هوادارن حکومت را تهدید نماید. هواداران حکومتی از حمایتهای دولتی مانند رانتهای دولتی به نهادهایی نظیر سپاه گرفته تا صدقه های دوره ای به اقشار نیازمند مدام شارژ می شوند و در ازاء آن نیز میزان خلوص و وفاداری خود را به دولتیان با حضور خیابانی در پشت ماشین رئیس جمهور و یا حضور بعنوان نیروی سرکوب نشان می دهند، تا زمانی که پول تمام شود، که به نظر نمی رسد با وجود این درآمد های نفتی و این گریز دولت از نظارت، به این زودیها جیب دولت برای پرداخت به نیروهای هوادارش خالی شود.
اما نیروهای بدنه جنبش سبز که عموما از طبقه متوسط جامعه تشکیل می شوند با توجه به سیاستهای اقتصادی ای که دولت در پیشگرفته روز به روز توان اقتصادی خانوار خود را تحلیل رفته تر می یابند وشرایط را برای اعتراض سخت تر می بینند.
مطالباتشان در اثر این سرکوب و فشار رادیکالتر شده و به تدریج از شعارها و خواستهای اولیه خود و رهبرانشان عبور خواهند کرد.
این قشر که تا امروز خاستگاه اصلاح طلبی در جامعه ایران بوده تبدیل به ارتشی با خواستهای سیاسی رادیکال می شود که هیچ نسبتی با سیاست ورزی های اصلاح طلبی نخواهد داشت.
همچنان که امروز هم از نوع اعتراضات نیروهای درون جنبش سبز شاهد هستیم. اعتراض و انتقاد به شرایط مطرح شده از سوی آقای خاتمی از جانب معترضین کم از واکنشهای جبهه اقتدارطلبی نداشت.
اقشار و بخشهای مختلف جامعه ایران که امروز خواهان تحولی در شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود هستند، بخش گسترده ای از جمعیت ایران را تشکیل می دهند. اغناء این بخش عظیم از جامعه به قبول دوباره گفتمان اصلاح طلبی، با توجه به تجربه چندین ساله جامعه امروز ایران از موانع موجود در ساختار سیاسی فعلی ،کار بسیار مشکلی می نماید.
از طرفی تحریک و تهییج جامعه از ترس حضور دوباره اصولگرایان در نهاد قدرت ازطریق فرآیند انتخابات، نمی تواند نگرانی مردم از سلامت برگزاری انتخابات را تحت شعاع قرار دهد.
شاید پیش از شروع صحبت در مورد شروط حضور در انتخابات، نیازمند گرفتن نبض خواستهای مردمی هستیم که امروز کف مطالباتشان برگزاری انتخابات آزاد است.
در هر صورت اصلاح طلبی ناگزیر از پذیرش مسیرهای قانونی است، در نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال 92 فرصتی پیش روی سنجش دوباره توان این جنبش می تواند باشد.
فرصتی که با اغناء ملتی که از خیانت به رای و نظرشان سرخورده اند، می تواند به پیروزی تبدیل شود. فرصتی که خود نیازمند فرصتهای امروز است، برای بازسازی بدنه عظیم جنبش سبز و آماده سازی افکار معترضین که این انتخابات، ادامه مسیر اعتراضی است که برایش جان داده ایم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر