۱۳۸۹/۱۱/۰۳

منافع مشترک یک ملت

در مقاله قبل با عنوان " امید، برچسبی که بر تن جامعه امروز ایران به سختی می نشیند" به دلمشغولی هایی از دید خودم در مورد مشکلات امروز جامعه ایران ، بر مبنای تحولات یک سال و نیم گذشته ، که خود ادامه ناکامی های مبارزات تاریخ معاصر این سرزمین می باشد، پرداختم.
حسرت جامعه ای پویا و شاد بر دل همنسلان من که از دل مادر با وحشت بمباران و با فضای دلهره آور جنگ به دنیا آمده و کودکی کرده اند، آرزویی شیرین است. نسلی که شاید اولین شادی دسته جمعی اش را، آن هم در زیر ترس باتوم و گارد ویژه ، در برد تیم ملی اش مقابل استرالیا و راه یابی ایران به جام جهانی تجربه کرده است. یعنی سالها پس از آنکه مفهوم شاد بودن و تعریف لذت دسته جمعی شاد بازی کردن را فهمیده بود.
اما این نسل به لحاظ قرار گرفتن اش در دورانی تاریخی بی نظیری چون پیشرفت تکنولوژیک وفروپاشی بسیاری از ایده های انقلابی چپ و انفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات، همواره امید به بهبود آینده جغرافیای سرزمینی خود را حفظ کرده است.
این روحیه نیز خود مشوق و انگیزه ای برای اعتماد به نفس این نسل، برای باور تغییر شرایط موجود و در افکندن طرحی نو، بوده است.
ابداع نسلی جدید از پوشش در قالب همه محدودیت های حکومتی، ترویج نوع جدیدی از کنش سیاسی در کنار روحیه تحول خواهانه جوانی، نگرشی نو به فهم مذهب و رفتار مذهبی و ... همه گویای طرحهایی نو است که این نسل با تکیه بر اعتماد به نفسش،در افکنده است.
به طور مثال عزاداری ایام محرم با قدمتی چند صد ساله در ایران، با حفظ قالب سنتی خودش، ماهیتی جدید پیدا می کند. نوحه خوانی ها با تغییر قالب موسیقیایی خود، هر چند با حفظ ظاهری همان مفاهیم، به روز می شوند.
مراسم عاشورا و تاسوعا، محلی برای قرارهای دوستی می گردد و بهانه ای برای عرض اندام با بهترین پوشش ها.
رفتار سیاسی این نسل را نیزکه بر پایه گفتمان به رسمیت شناختن حق مخالف و برقراری عدالت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است، می توان با دستاوردهایی نظیر دوم خرداد، هجده تیر هفتاد و هشت و حتی سه تیر هشتاد و چهار و تا این اواخر با اعتراضات بعد از انتخابات سنجید.
این نسل همواره کنشی سیاسی بر پایه امید به تغییر و تحمیل خواست خود برعوامل خواهان وضع موجود را داشته است، چنانچه می توان نوع رویکردش به احمدی نژاد در انتخابات دور نهم را نیز بر پایه این تغییر طلبی توجیه کرد.
در اینکه این نسل آموزش کافی برای درک و شناخت موقعیت های تاریخی را ندیده و برخی از رفتارهایش همواره با سعی و خطا و تحریک و تنبیه عوامل خارجی بوده است هیچ تردیدی نیست. اما باید واقع بین بود و قبول کرد آنچه می توان تلاش این نسل برای تغییر در جامعه ایران نامید، دستاورد گرانبهایی است.
آنچه که نسلهای پیشش شاید در شرایط اجتماعی آزادتر و با اقتصادی شاید به همین اندازه فاسد اما رو به رشدتر ، با انقلابی نیز نتوانستند بدست آورند.
قصدم از این زیاده گویی ها ، باز ، مقایسه کردن این نسل ها نیست،. بیشتر در پی بیان این واقعیتم که نسل من ، گرچه مطابق با آنچه در بالا ذکر کردم، همواره نسبت به تغییر شرایط، نگاهی توام با امید داشته، اما امروز و از پس گذشت اتفاقات این یک سال و نیم گذشته، به شکل بی سابقه ای این امید خود به تغییر را از دست داده است. دلایل اش نیز بسیار است. از فشارهای اقتصادی گرفته تا بگیر ببندهای سیاسی و سرکوب خواستهای به حق اش.
گسترش و نفوذ ترس در جامعه را نمی توان انکار کرد. ترسی که به نوبه خود انفعال و روزمرگی به دنبال دارد و در پی آن نیز یاس و نا امیدی.
در این شرایط شاید ترسیم واقع بینانه از شرایط و ظرفیت های اتفاقات پیش رو در آینده بتواند تا حدی دل و دیده این نسل را به امید به پیروزی و به روزی روشن نماید.
در همین راستا، اشاره به عوامل وحدت بخش در یک جامعه، که خود قدم نخست در ایجاد یک تحول اساسی است را ضروری می بینم.
در جامعه ای مثل ایران که در آن ساختارهای قومی و سنتی همچنان پر قدرت تر از ساختارهای نوین و متجدد حاکم است، هنوز عواملی نظیر مذهب، وابستگی های قومی قبیله ای، زبان و حتی موقعیت جغرافیایی از شاخص های وحدت بخش به حساب می آیند.
این شاخص ها در جامعه ی موزاییکی امروز ایران، هیچکدام توان بر انگیزی وحدتی ملی و سراسری را دارا نمی باشند.
مفاهیمی نوین نظیر حقوق بشر، دموکراسی و آزادی عقیده نیز، به خاطر تسلط سی و چند ساله حاکمتی که از اصل، چنین مفاهیمی را معاند با منافع خود می داند، در بین عامه مردم نامفهوم و یا تزیینی و بدون کاربرد تلقی می شود.
از طرفی قدم نخست در بسط چنین مفاهیمی، تعریف و تفهیم "حق" ویا " حقوق شهروندی" است که متاسفانه در جامعه ایران فراگیر نشده است.
چنین جامعه ای بدون لمس آنچه که تعرض به حقوق اش شناخته می شود، قادر به نشان دادن عکس العملی بایسته نسبت به مهاجم نیست. آنچه هم که در اعتراض به نتایج انتخابات رخ داد از لمس واقعی چنین تعرضی بود که چون بر خاسته از خواستهای طبقه متوسط جامعه ایران بود(در چهارچوب اعتراضی مدنی با رهبرانی بر خاسته از همین طبقه) نتوانست در همه نواحی، با وجود اعتراضی که بصورت زیر پوستی وجود داشت، نمایان شود.
به نظر می رسد، عدم همراهی طبقات مختلف با خواستهای جنبش سبز، کمتر ریشه ای مذهبی و یا قومی داشته و بیشتر باید در عواملی نظیر عدم سازماندهی اعتراضات و همچنین عدم وجود مخرج مشترکی جهت تامین همه خواستهای اجتماعی برای تامین منافع مشترک، که در طبقات فرودست جامعه بیشتر جنبه اقتصادی و معیشتی می یابد، و همچنین سرکوب گسترده وخشن حکومتی و تحریف رسانه ای حکومت از واقعیت اتفاقات جستجو کرد.
این تحلیل نیم بند شاید ما را به ترسیم اتفاقات آینده رهنمون کند.
حال که همه فاکتورها در جهت ایجاد اتحاد ملی و یا حتی وحدت در بخشی گسترده از این جامعه ما را یاری نمی کند، چطور می توان به تغییر شرایط امید داشت؟
جواب این سئوال در تیتر این مقاله نهفته است. "منافع مشترک" همه طبقات اجتماع می تواند به عنوان موتور محرک دوباره جنبش عمل کند. در شرایط فعلی جامعه که هنوز در تردید میان توان تحمل پذیرش فشار آزادسازی قیمت ها و یا خم شدن کمر اقتصادی خانوارها زیر این فشار سرگردان است، نفع مشترک می تواند تغییر شرایط اقتصادی در جهت بهبود وضع موجود بر پایه حکومتی دموکرات و ملی باشد.
شاید اگر اعتراضات سیاسی به نتیجه انتخابات نتوانست جنبشی فراگیر جهت تغییر شرایط ایجاد کند قیام "نان" این پتانسیل را داشته باشد.
ظهور چنین اعتراضاتی می تواند از شادی برای یک پیروزی در مسابقه ای ملی شروع شود و یا خودسوزی جوانی بیکار که از فشار زندگی جانش به لب رسیده.
باید منتظر و آماده بود تا این دیگ جوش بیاید. امید، اگر پیروزی را تسریع نبخشد، انتظار تا پیروزی را قابل تحمل تر می کند.
با این ملت، جایی برای نا امیدی یک نسل وجود ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر